تصمیم کبری میشه یا میسوزه ؟؟؟

ساخت وبلاگ
اون روز از کنار همه رد شدم ، کت و شلوار و ریش و ... خیلی رسمی ، دلم گرفت ، اصن دوست ندلشتم ، رویای منم نبود 

رفتم طبقه چهاردهم ... 

کنار اینه خودمو نگاه کردم ، اصلن برای مصاحبه تیپ خوبی نبود ، ی کوله پشتی با ی خرس اویزون ، مقنعه روی هوا و خسته ! 

رفتم پیش واسطه و اون منو برد جایی که باید میرفتم ، التماسم کرد که عجله نکنی ، ما میخوایم فقط تو وارد شی ، میای پیش خودمون 

رفتم تو ، اقای دکتر برخلاف بقیه ی شلوار جین زغالی  پاش بود با ی پیرهن چارخونه که استیناشو بالا زده بود ، عاخی !!! مثه اونا نبود 

من از ادمای ریش دار خوشم میاد ، ی حس نوستالژیک داره برام از جوونیهای داداشم و دوستاش 

گاعی اینقدر افراطی از این تیپ ادما خوشم میومد که دوستام باتعجب میگفتن واقعن ؟ اصلن بهت نمیاد ! 

اما واقعن ... منو یاد این سردارای با خلوص جنگ میندازن ، 

شروع کرد از خودش گفتن و شرایط کار 

گفت ی نیروی جوون می خوام و خوش فکر و  خوش ذوق ، دلسوز و توانمند 

گفت من باید چند روز در هفته به شهرای مختلف سرکشی کنم ، 

هم خوب بود هم بد ... مامانم استرس میگرفت ، اما برای خودم که عاشق ایران گردی ام خوب بود 

بعد گفت تو بگو از خودت 

منم ی کم گفتم ولی نصفشو بعدن یادم اومد ، فقط خیلی تند رفتم سراصل مطلب و گفتم 

نع ، من خیلی خسته ام ، با تعجب نگام کرد وخندید ،گفت چرااااا؟ تو چراااااااا؟؟؟ 

گفت اصن بگو دوست داری به همه دستور بدی مدیریت کنی ؟؟

خیلی رک گفتم نع 

خنده اش گرفت ، گفت خب الان جواب نده ، فکر کن 

چند بار زنگ زدم و گفتم بهش بگید من نمیام اما قرار شد فکرکنم و هی گفتن صبر کن 

قبلش حاج اقا برام استخاره کرده بود خیلی خوب اومد ، گفت باقیات صالحات و ازاین حرفا ، راست میگفت میدونم اگه برم باز میشم ، چون اون خیلی با سواد وبااخلاقه ومنو شکوفا میکنه ، منم عقده هام جنسش اون مدلی نیست که برم اونجا خودمو گم کنم ، فکر کنم هلاک میکنم خودمو 

امشب فکر کردم ، نماز خوندم دعا کردم ، از خدا خواستم راهنماییم کنه ، درس بخونم یا برم اونجا ؟ موقعیت خیلی اوکازیونیه

خوب بود خیلی   خصوصن که دکتر هم علمش عالیه هم اخلاقش ، همون روزم تا دم در دنبالم اومد و گفت خیلی ممنون که تو این گرما اومدی 

راستش حوصله خرکاری ندارم ، هر جی فکر میکنم بزرگترین تفریحم خوندن ونوشتنه !!!! 

نه اینکه محصور بشم تو ی  قالب 

ایران گردی ام به نظرم هنوز موقع ش نیست 

این بار خودم برای خودم استخاره کردم ، بسم الله ارحمن الرحیم ، بهترین ایه است که دیگه تفسیرم نداره ، اینو قبلن ی جایی خوندم 

سوره جاثیه 

 حالا فقط ی چیز باید از این لخ لخ بازی بیام بیرون ، ببینم میشه  یا سالی دیگه میام مینوسم و باز خودمو دعوا میکنم ؟؟؟؟

باید به هدف پایبند بشم 

کودک درون میگه چه غلطا دختر ... تو پایبندی 

راست میگه چکار کنم پایبند بشم ؟

عمووووو شمام بی تاثیر نبودیا با اون غصه دادنت ، مرسی ، ممنونم ازت عمو جون 

  نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 22:2  توسط ترنج   | 
برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:43