اخرین لذت هوس انگیز من / خاطره

ساخت وبلاگ
رفتم با محمد دعوا کنم و بگم بیا لباساتو بردار. ی بچه مارمولک کوچیک از زیر لباساش که از مهمونی مامانم تا حالا پهنه تو هال زد بیرون و من جیغ و مامانم جیغ

جارو برقی رو روشن کردم . خیلی تلاش کرد طفلک ااما بالاخره جارو قورتش داد . بغض گلومو گرفت تو اون همه خاک تا خفه بشه طول میکشه

مامانم نگام کرد و گفت دیووونه بره تو گوش بچه من یا بیفته تو غذا سیانورش بکشدمون خوبه ؟

دلم گرفت کاش نمی ترسیدم و مینداختمش تو کوچه . کاش بابام بود و اینکارو می کرد

رفتم حرصمو سر محمد خالی کنم اما دیدم لباساشو برداشته . فقط توی جای پتوی گلبافت چند تا از پیرهنای بابا بود .

فک کردم جامونده . چون سر بیرون دادن لباسای بابام که خیلی ام سخت انجام شد اومد و اینا رو برداشت

گفتم محمد نمی خوای اینارو ؟ خیلی ساده گفت نه

بردمشون تو پذیرایی و بغلشون کردم . پشت هرکدوم ی دنیا بررسی از مرجع خاطره طبق کپی رایت بود . حسابی بوشون کردم و گفتم عجب!!

حتی دوست داشتنای واقعی ام ی روزی تموم میشن و ته می کشن .تو دلم گفتم  توام بی معرفت بودی و من نمی دونستم؟  حس میکنم بریده . شایدم خسته است !

بابام لباسای ساده نمیپوشید یا شطرنجی یا راه راه . به قول خودش میل میل

این پیرهن با میلای باریک و خوشرنگ گل بهی رو مامانم از کربلا اورد. جنسش عالی بود . ای کاش اینقدر می پوشیدش که پاره بشه اما نمیخواستم تموم بشه. اون پیرهن خاکستری ساده ! روب دوشامبرش و...

پلیور زمستونی جینگیل و شیکی که محمد از تجریش خریده بود. فقط دو بار پوشیدشون . هم زیاد بودن هم وقت نشد. تا بخواد هوا سرد بشه دیگه مسافر آسمون شده بود

چند تا زیر پوش و بالاخره دو تا پیرهنی نشسته که هنوز سوپ و شربت سانستولی که ریخته بود روش مونده و بوی بابامو میداد

بغلشون کردم حسابی ...

اوایل هر روز به بهانه بیرون دادن لباسا مینداختمشون تو ماشین لباسشویی .بعد مینداختمشون روی طناب . باد میزدشون و میپیچید توی ملحفه های رنگارنگش  و به من حس خوب گذشته رو میداد.  چشامو ریز میکردم و حس می کردم بابام برگشته

بعد از ی هفته به  بهانه اینکه کثیف شدنو اگه بخوام بدمشون بیرون باید خیلی تمیز باشن  دوباره کارم همین بود

حالام دلم پر می کشه بررسی از مرجع اخرین طبق کپی رایت بازمانده های بابارو بشورم پهن کنم تو حیاط و بازم باد اونارو تکون بده و من برای بررسی از مرجع اخرین طبق کپی رایت بار خیال کنم که میشه دوباره اونا رو تو تن بابام ببینم !

اما نمیشه . به خاطر مامانم نمیشه . شاید اگه فردا مامانم بعدازظهر خوابید این اخرین لذت هوس بررسی از مرجع انگیز طبق کپی رایت مو انجام بدم . برای اخرین بار!

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 0:26