دیگه هر چی تا الان دلداری دادم به خودم بی فایده ست
فقط نوکش بیرونه و بیشترش تو عمق
و این بافت سفت سینه مامانم نذاشته متوجهش بشه
دیگه فقط در حد ی معجزه ست
سالهاست که معجزه ندیدم و گمونم نمیکنم امروز معجزه ای در انتظارمون باشه
به چیزای خیلی بدتر فکر میکنم
به اینکه نکنه از جایی دیگه اومده به مبدا ...
نوار قلبم الان باید ی چیزای نوک تیزی باشه
بدتر از همه سکوته و نگفتنش
دیشب مامانمو حسابی ترسوندم بلکه ی کم برای خودش دعا کنه اما با اون همه تر سش میگه نه این چی ی نیست..
دیشب خواب خانوم پیر همسایه رو دیدم مبهم ... سالهاست که مرده انگار عاشورا بود و میخواستیم نماز بخونیم
اما من وضو نداشتم
خوابامم پر از استرسه
نمیدونم فردا این موقع در چه حالی ام داغون و انگار حجم کره ی زمین روی دوشمه یااااا؟؟؟؟؟؟؟
تا این توده عمل یا بیوپسی بشه مطمینم نمردم ولی میدونم تبدیل میشم به ی جسم مچاله ی داغون
اینو از تفاوت شدیو عکسای پارسال و امسال میفهمم
برکه کاشی...
برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 37