تخت

ساخت وبلاگ
از بچگی عادت داشتم وقتی میخواستم درس بخونم باید دورم تمیز بود 

هنوزم همین جورم شلوغی فلجم میکنه و استرس میگیرم

اتاقم از شهریور اینطوریه، از وقتی تخت جدید اومد 

تختای زیادی داشتم ، میومدن و میرفتن ، بعد ازسالها اینو اوردم ، بچه بودیم که بابا داد نجاری ساخت ، مامانم دعواش کرد اما اون مثل همیشه  کلی حرف زد تا قانعمون کنه که این چوبه  وارزش داره و البته ما قانع نشدیم

تخت بی ریختی بود، بردیمش پشت بام که داداش روی اون بخوابه 

من بعدها به حرف بابا رسیدم ، تواین همه سال اخ نگفت ، اوردمش تو اتاقم و گذاشتمش کنار پنجره 

با اینکه معتقدم زیر تخت نباید چیزی گذاشت چون چاکراهای انرژی رو می بنده اما زیرشم دو تاچمدونم بود 

تا اینکه این تخت جدید  اومد ، مال اون که وصل شد گریه ام گرفت ، چی بود این ؟بی ریخت و بی قواره عین کشتی انجلیکا

کلی دعواش کردم ، هدیه داداش بود ولی پشیمونش کردم از هدیه دادن ،گفت ببین اگه پس میگرن بفرست بره

زنگ زدم گفتم حداقل ی دراور دارشو بهم بدین 

گفتن نمیشه ، معلوم بود که فرو ختن همچین اشغالی برای بار دوم سخت تره

دیگه کنار پنجره جا نشد، چون جلوی کمدم رو میگرفت ،خودم وصلش کردم  سنگین و بی خود ! تا وصل شد همه ناخنام شکست و بعدش مریض شدم . همون روزی که زردی ام مریض شد

نظم اتاقم به هم ریخته ،اتاق دراز شده ، صدبار  داد و بیداد کردم که این اشغال به دردم نمیخوره ، فایده نداره چکارش کنن ؟

هیچ حسی برای خوابیدن روی اون ندارم ، تخت خودمو میخوام ، بغل همون دیوار خنک! همونجا که لم بدم روشوکتاب بخونم ، دلم میخواد بازم تا صب صدای شرشر بارون و شلپ و شلوپ ماشینا  رو بشنوم

ازش بدم میاد ، همون باعث شدمریض بشم ونتونم زردک رو نبینم

در اولین فرصت پرتش میکنم بیرون 

تا نره اتاقم جمع نمیشه  یاباید بره  یا بیاد کنار پنجره  همین!

 

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : تخت جمشید,تخته نرد,تخت گاز, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 2:36