ارزوهای بزرگ

ساخت وبلاگ
این دانشگاهو با اون درختای نارون وچنارش که حالا به زردی میزنه ، بااون صدای شرشر ابش که انگار ارکنار رودخونه داری راه میری بااون پیشی های نازنازی تپل که دخترا روگول میزنن وغذاشونومیگیرن بااون دانشجوهایی که ولومیشن جلوی هر دانشکده ای ! با همه چیزش دوست دارم 

دلم که پرمیشه فقط قدم زدن تواین هوا بازش میکنه 

امروزبا کلی عصبانیت رفتم 

کتابخونه سالن 3

در ارامش دو ساعتی کار کردم 

چقدر زمانکش میاد تواین کتابخونه 

چقدردووست داشتم 6 ماه مال خودم باشم محض ! دور از همه ! عین ی دانشجوی شهرستانی که میاد درس بخونه ،از صبح بیام تا ساعت 3! 

چه ارزوی محالی!

یعنی چی؟ واسه خودم بودن محاله؟؟؟؟؟

 حاضر نیستم برم دانشگاه ازاد،بدم میاد

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : آرزوهای بزرگ,آرزوهای بزرگ کوچولوها,آرزوهای بزرگ من, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 2 آذر 1395 ساعت: 10:15