خستگی

ساخت وبلاگ
چند روز پیش بود که تنها بودم ،بعد از مدتها نمازی خوندم که دلم میخواست 

از اون نمازایی که ارامشم میداد

شبش خواب دیدم 

ی خواب خوب

ی جای بلند بودیم با ی ابشار و ی منظره ی قشنگ فکر میکردم آمل هستیم امادوستم گفت کرمانشاهه و بعد رفتیم به سمت بیرون شهر وجاده وکوههای برف گرفته 

نمیدونم علی القاعده برف میگن توخواب چندان جالب نیست ، اما برای من همیشه سرمایی که باهاش برف و بارون باشه دوست داشتنیه 

مضافن به اینکه اتاقم سرد بود وهمین می تونه تو خواب به شکل برف بوده باشه 

دیشب اما فشار روحی زیادداشتم 

دیر رسیدم خونه 

 بازم اقای همسایه نذری اورده بود !

خوشمزه نبود ، تصمیم نداشتم بخورم ، نذری پارسال کلی دردسر دنبالش بود 

اما خوردم ، دلم سوخت ، دلم نیومدبه چیزای بدفکر کنم 

بازم شب اونجا بودم ، از اون بالا و تو شب چراغا و پل خیلی قشنگ بود ، با اهنگ سیمرغ!

نماز اصلن نخوندم و بعد شب ی خواب وحشتناک دیدم که سه نصفه شب بیدارم کرد

ناراحت که میشم اینطوری ام ، نه از ناراحتی خودم ، از ناراحتی بقیه

یکی از سفارشایی که پدر همیشه میکرد همین بود

میگفت اخر شب دعوا نکنید و با غصه نخوابید

همیشه مواظب بودم کسی با غصه نخوابه ، حالااگه ی بار از دستم در بره ناراحت میشم  

امروز دلشوره شدیدی داشتم ولی خدا خواست و همه چی خوب شد 

هلاک و ولاک با سردرد گفتم فقط بخوابم 

امابازم خواب بدددددد

نمیدونم چرا ناگهان تصمیم گرفتم از هواپیما بپرم تواقیانوس 

مطمءن بودم میمیرم ، احساس میکردم کوسه ها می خورنم یا خفه میشم و داشتم اشهدمو میخوندم 

افتادم توی تور ماهیگیری انگار وبعد ی موجودات کارتونی می خواستن بخورنم 

خیلی خواب بدی بود خصوصن لحظه ای که در حال سقوط ازاد بودم 

هنوزم سردرد دارم ، نمیدونم این خواب تعبیر اگه داشته باشه خوب نیست 

عجیبه ی شب در اوج و بلندی و ی روز اینطوری 

شاید همه ی اینا فقط خستگی باشه ، فققققط !

سردرد دارم! عادت نداشتم ، چرا؟؟؟؟

 پ.ن

اصلن نمیخونم ببینم چی نوشتم ! فردا!

برکه کاشی...
ما را در سایت برکه کاشی دنبال می کنید

برچسب : خستگی,خستگیا سیاوش,خستگی مزمن,خستگی چشم,خستگیات چند گل من,خستگیا,خستگی روحی,خستگی بعد از انزال,خستگی مفرط,خستگی ها قمیشی, نویسنده : berkeyekashio بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 19:13