نزدیکای اخر کلاس جغی بود که رسیدم در رو که باز کردم همه زدن زیر خنده افتاب سوزونده بودم ، جغی ام لبخند زد ، قشنگ معلوم بود چه غلطی میکردم ، خاکی شده بودم جعی با سر اشاره کرد که بشینم نشستم همون جلو نزدیکای خودش ، کتابشو بست و گفت خب با همون لبخند اشاره کرد برم بالا ، رفتم کنار مولاژ... گفت, ...ادامه مطلب
برای من خوب نبود که از کلاسم بزنم و برم با یکی حرف بزنم ، نمیدونم اصن چرا برگشتم ، طمع حضور و غیاب و اینکه جغی اذیت نمیکرد باعث شد برم من تو ی دنیا احساسات متناقض گیر افتادم مریم زنگ زد، انگار داستان هزار و یکشب تعریف میکردم گفت ولش کن ، اصلنم دیگه بهش فکر نکن ، چه اعتماد به نفسی داره مامانم ا, ...ادامه مطلب
بعدها کمتر با دوستام رفتم ، تنهاتر ! برای اینکه قرار بود جواب بگیره ازم اومد و گرفت اما قانع نشد گفت دوباره فکر کن دوباره فکر کردم امکانش نبود ، شاید اگه الان بود و با این تفکرات امکانش بود ولی اون موقع با اون حد بچگی قدرت نداشتم به اون شرایط محیطی غلبه کنم و شاید اگر هم وارداون شرایط میشدم ی ح, ...ادامه مطلب
,123movies,13 hours,1,13 colonies,1010 wins,14th amendment,1800flowers,10 commandments,1984,1 corinthians 13 ...ادامه مطلب