باران آواز ماست وقتی از دلتنگی های بی امان لبریزیم... فکر کردم خواب میبینم ییعنی ممگنه بارون باشه؟ خودش بود انگار! ببه شوق بارون بلند شدم و رفتم تو حیاط باورم نمیشه بارون میاد چه بارونی با ی آسمون گرفته بوی نم و بوی بارون همه حیاط رو پر کرده ی ذره زیر بارون موندم با اینکه موهامو سشوار کشیده ب, ...ادامه مطلب
برف میباره وقتی این جوری میشد بابام میگفت اینا برفاییه که باد از پای کوه میاره امروزصب ماشینا به هم پیچیده بودن ، لیز میخوردن ، نمیتونستن برن ما هم نمیریم فکرکنم اولین باریه که بابابعدازرفتنش تنها میمونه و چشم انتظار نکنه عادت بشه :( و بابام همیشه چشم انتظار بمونه من دلم میخوادبرم ولی مگه مامانم میذاره ! بامترو میشد رفت ولی اونجاچی ؟ پیاده هم میتونستم ولی تو این سرما و تنها! ی کم میترسم چه خبره خدایا ؟سنگ مگه ازاسمون باریده ! ی کم سرده دیگه برای اولین بار بعد از دوران بچگیم لباس استین بلند و جوراب پوشیدم دارم فکر میکنم چقدر با این لباس پوشیدنم بابامو اذیت کردم ، اینقد که سیخ وایمیستاد پشت در و با ی ژاکت میگفت اینوبپوش سرما میخوری اگه بود من الان در حال سکته بودم ، نگران گاز ،نگران برق و نگران سرما ! پریروز که مثه آدم برفی شده بودم رسیدم به جایی که اخرین بار باهم بودیم !بغضم گرفت ،به خودم گفتم چندنفر الان حال اونروزای تورو دارن و چشمشون به اسمونه که این برف قطع بشه؟ تمام را ه اروم گریه کردم با خاطرات آخرین برف ! روزی که وقتی غذاآورد گفتم خانوم ببربیرون بابام گرسنه ست ، بوی غذا,خاطراتم همچو باران,خاطراتم را به یاد آر,خاطراتم برای دیوانگی کافیست ...ادامه مطلب